شَـــــــــــــــــــلـوتـــــ ...

شــــاد بودن، تنها انتـــــقامی است که میتوان از زندگــــــی گرفتـــــ ...

شَـــــــــــــــــــلـوتـــــ ...

شــــاد بودن، تنها انتـــــقامی است که میتوان از زندگــــــی گرفتـــــ ...

جــــل الخالق

بسم الله الرحمن الرحیم 


خدایا اینا دیگه چه جور موجوداتی ان ؟!

به هیــــــــــــــــچ صراطی مستقیم نیستن ؟!

باید صـــــراط مستقیم رو به طرفشون کــــج کنی؟!


جل الخالق -----> بخیر گذشت .

یه جورایی مویی رد شد .

نزدیک بود فنا شم.

....

اعصابـــــــم اسیدی خورده ...

امروز دیگه جـــــــــــــــوش آوردم ...

تازگیا خیلی عوض شــــــــــــــــــــدم ...

امسال به اندازه ی دو سال پیر شــــــــــــــدم ...

بیچاره خــــــــــودم ...

تازه فهمیدم چرا علاقه شدیدی به نون و پنیر یا نون با ماست چکیده دارم !!!!


یکی نیست بگه خانوم بجای اینکه موقع جاروبرقی کشیدن صداتو بگیری رو ست و بخونی : مستی ام درد منو دیگه دوا نمیــــــــکنه ... وقتی زحمت کشیدی بعد قرنی نهار درست کردی ، همه ی اهالی خونه رو صدا بزن نه عده ی قلیلی رو .

از صبح تو اتاق درو رو خودم بستم دارم درس میخونم ، از ساعت 1 هم منتظرم واسه نهار صدام بزنن . ساعت 3 از زور گشنگی رفتم تو آشپزخونه میبینم به به جا تره و بچه نیست ! همون عده ی قلیل خوردن و ریختن و در رفتن ، کسی هم مارو آدم حساب نکرده .

حیف من که هروقت غذا درست میکنم اول منتظر میشم همه جمع شم . تازه این گلوی نازنین رو هم ج ... ر میدم که کسی جانمونه ...

خدایا شکرت که اینقد منو قانع آفریدی . طبق معمول با یاران شفیق "ماست و نون" یه ضیاقت شاهانه گرفتیم ...

از بچگی هم هر وقت از مدرسه می امدم و میدیدم نهاری درکار نیست بجای اینکه مثل خواهرم اشک بریزم ، مثل بچه آدم ضیافت نون و پنیری میگرفتم .

راستی سر محسن هم بد کلاه رفته بود : تارسیدم آشپزخونه قیافه ی هاج و واج مونده ی محسن دیدنی بود . بنده خدا هنگ کرده بود . نمیتونست تجزیه تحلیل کنه که چی شده ؟ کی ؟ کجا ؟ چه وقت ؟ کی خوردن ؟ کی بردن ؟ من کجام ؟ اینا کی ان ؟


در آخر هی روزگــــــــار...

هیشکی منو دوست نــــــــــــداره ...

من مامانمو می خـــــــــــــــــــــــــــــوام ...

بازگشت همه بسوی اوستــــ ...

کل ترم دارم میگم این استاده عمرا از جزوه اش سوال بده . کسی خریدار نبود .

بالاخره امروز رفتیم سر جلسه آقا شونصدتا سوال و مساله و تست داده با 120 دقیقه وقت . مدیونی اگه فکر کنی که میشد مثل یکی شو تو جزوه اش پیدا کرد ... امتحان نبود که انتقام بود . کنکور از این آسون تر بود . 

آخه بیام همون جا باهات یقه به یقه بشم ، دانشجو خراب کن . 

تازه دیشب هم اعصابم خیلی ریخته بود بهم : دوستم اس ام اس زد که مادرش بعد از 5 سال که در بستر بیماری بود فوت کرده . اصلا داغون شدم . من که جزوه رو خورده بودم نتونستم درست درمون جواب بدم . چه برسه به پروین . 

پروین جونم خدا به خودت و خانواده ات صبر بده . خدا روح همه رفتگان رو شاد و قرین رحمت کنه .

من عاشق مامانم ام ، امیدوارم یا قبل از مامانم برم یا خدا صبر ایوب بهم بده . حتی نمیتونم یک لحظه هم نبودنش رو تصور کنم ...

فرشته ی زندگی من خدا بهت عمر پرعزت بده ، تو برکت زندگی منی ...

برای داشتنت خدارو هزاران مرتبه شاکرم ...


ZiZoOo نوشت :


حرفی که این چند روزه ورد زبونم شده : خیلی ممنـــــون اینقد آســــــون منو داغــــــون کردی ...

سیاوش این آهنگو قشنگ خونده 

کچـــــــلان

خب نوبتی هم که باشه ، دیگه نوبت تعریف این واژه بسیار زیباست .

یه روز تو فیس بوک ...

( آخه اونجام به دوستان با جنبه و سرشار از مو هم میگفتم کچل) 

به روایتی منو کچل کردن از بس که ازم پرسیدن : این کچل چیه که هی میگی . خلاصه تو یه پستی من این کچل رو تعریف کردم . تا قبل از توصیف ، همه از این صفت باسرعت فراری ، فرار میکردن . اما بعدش همه خودشون به خودشون میگفتن کچل ...(البته به این حالت دیگه میگن خودتحویلی مزمن)


کچل و مشتقات آن ، استعاره از فرد بسیار با معرفت ، با مرام ، مهربون ، کسی که همه از دستش راضی هستن و دوستش دارن میباشد. خلاصه حس صمیمیت و نزدیکی بین دونفر یا بیشتر رو میرسونه .


ZiZoOo نوشت : 

مشتقات کچل : مچل . چچل . ججل ... 

البته فرار اولی رو باید با این تلفظ بخونین ( ferrari )

فردا امتحان ریاضی دارم ...

من عاشق پنیر تبریزی ام .در این مورد موش خونه ام . مخصوصا وقتی با کره و تخم مرغ آپز لقمه اش کنم ... تو وعده های غذایی ، علاقه شدیدی به صبحانه و عصرانه دارم = چون توش پنیر پیدا میشه  . چرا یکی مارو به صرف این وعده دعوت نمیکنه خونش ؟!

دیدین حواسم به پست پرت شد . سیب زمینی های شام زیادی برشته شد  

کی میشه یکی هم واسه من هرشب شام درست کنه ؟!

پست جدید

نمیدونم چرا همه دنبال آپ کردن یه وبلاگ هستن و وقتی یه پستی واسه یه مدت تقریبا طولانی عوض نمیشه ، همه میان میگن که ،کی میخوای این پستت رو عوض کنی ؟ پستت فسیل شد و از این حرفا ...

بنظر من خب شاید یارو وقت نداره سرشو بخارونه (مثل من ) . بازدیدکنندگان عزیز هم میتونن برن یه مطلبی رو بخونن که تابحال نخوندن . حالا چه فرقی داره کی آپ شده باشه ! مهم اینکه واسه آدم جدید باشه . بنده خدا مدیر وبلاگ اینهمه رو آرشیوش کار میکنه ولی هیچکس بهشون سر نمیزنه ... 


ZiZoOo نوشت : 

البته این سخنم شامل کسانیکه از پیدایش وبلاگ طرف ، وبلاگ و پستهای وبلاگ رو همراهی کردن نمیشه ها ...

باتشکر سازمان حمایت از کچلان دوستداشتنی 


راجع این واژه کچلان هم بعدا توضیح میدم ...

لیاقتــــــ ...

هر صدفی لیاقت داشتن مروارید رو نداره ...پس یادت باشه برای هر صدفی مروارید نشی ...


جدا که هرکسی لیاقت محبت کردن رو نداره . الان که دارم اینو میگم از اعماق وجودم پشیمونم .

تسلیتــــــ ...

دیروز وقت نهار داشتم یه آهنگ واسه گوشیم انتخاب میکردم ... 

اینوسط یه چندتا آهنگ شادم گذاشتم و گفتم : آخ که چقد امسال هوس کردم واسه تولدم مهمونی بگیرم ، چون بعد از چند سال بالاخره از محرم و صفر امده بیرون. یهو گفتم اوه اوه فردا چهلم امام حسین (ع) هست و من دارم آهنگ شاد گوش میدم و برنامه جشن میچینم ...

یه باره خواهر بزرگترم فرمودند : زینب اگه به آهنگ گوش ندی چقد به یاد امام حسین (ع) هستی ؟

هرچند گفت و گویی دوستانه بود ولی منو یه چند روزی به فکر وادار میکنه . احساس میکنم حرفش خیلی ژرف داشت یا بعبارتی عمیق بود ... 


امیدوارم از این الگوهای عزیز بیشتر تو زندگی استفاده کنیم . 

اربعین حسینی رو به شما دوستان عزیزم تسلیت میگم .


ZiZoOo نوشت :

هرچند که بنظر من اسم ، فقط یه آواست که تورو از بقل دستیت تفکیک کنن ولی از اینکه اسمم زینب هست خوشحالم . احساس میکنم صاحبش به زندگیم برکت میده . بقول بابام که همیشه میگه : زینب من باید زینب باشه ... کاش لایق باشم.

منطق چیست ؟

شاگردی پرسید : استاد منطق چیست ؟
استاد کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد - پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد
می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
استاد گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر
آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟
حالا پسرها می گویند : تمیزه !
استاد جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.وباز پرسید :
خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !
استاد گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و
کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !
استاد این بار توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام
عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم
تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است
استاد در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق !
خاصیت منطق بسته به این است که چه چیزی رابخواهی ثابت کنی!!


عاشق اینجور بازی با جملاتم . امیدوارم شمام از این پست خوشتون بیاد .

....

اینم یه شرینی خوش رنگ و لعاب و خوشمزه واسه آقا حمید ... 

گذاشتمش ادامه ی مطلب که کسی بهش ناخونک نزنه ها ...


ادامه مطلب ...

دوبله و دوبلور

به روایتی من همیشه عاشق دوبلور های عزیز کشورمون بودم و همیشه براشون آرزوی سلامتی و طول عمر میکنم ...

welcome

سلام نه 

ســــــــــــــــــــــــــــــــلام به همه دوستای گلم ... قاب عکسی های عچیچ . بعد از اینکه دوستون دارم ، صمیمانه بهتون خوش آمد میگم ... بالاخره خدا خواست و پول پیش وبلاگ بلاگ اسکای جور شد و ما تونستیم اسباب کشی کنیم . لامذهب خیلی قیمتا رفته بالا . قبلا و قلبا از اینکه همچنان وبلاگ منو یاری میکنید ازتون خالصانه سپاسگزارم . امیدوارم اینجا هم بهتون خوش بگذره .


یه چندتا خبر : 

1) من فردا برای بار دوم عمه میشم 

2) صمیمانه از راننده اتوبوس های عزیز خواهش میکنم به دانشجو فقط بعنوان کرایه و از لحاظ مادی توجه نکنن . بابا ما هم جونمونو دوست داریم . دیروز به روایتی خدا مارو نجات داد . راننده عزیز ماشینو چک نکرده مسافر زده واسه تهران حالا وسط راه هم فیوز پرونده هم گازوئیل تموم کرده . ما هم یک ساعت و نیم در جاده تو این سرما فقط دست به دعا بودیم یکی مارونجات بده . حالا با سلامو صلوات رسیدیم تهران یعنی بایدم میرسیدیم چون قزوین یکم خطریه اونم ساعت 9-8 شب . البته این وسط مسطلام اگه مردیم میشیم شهید راه علم . اسم کوچمونو میزارن شهید ، نه ، شهیدة زینب هنوز نفهمیده 

3) خبر سوم که مثل همیشه بی پولی ... معرف حضور همه هست .

4) خیلی از ریاضی خوشم میاد ، حالا استاده گیر داده به من .... هر جلسه ازم میپرسه خانوم شما اسمت چیه ؟ تو کلاس منی ؟ من هم هر دفعه میگم بله استاد این بار n امه که میپرسی . میگه آخه تو کلاس ساکتی زیاد تو چشم نیستی !!! میگم استفرالله . دمش گرم یکی از بچه های کلاس گفت : استاد زیاد تو چشمم باشه ، چشم میخوره ها ....بچه هام میگن زینب نونت تو روغنه . ازت خوشش امده بهت نمره میده .... خلاصه مارو سورژه کرده ..... آدم میمونه سربه زیر باشه یا نباشه ...

5)یلدای همتون مبارک .... خوش بگذره ....

سخن نیمچه مدیر

دوستان عزیزی که به این وبلاگ می اید . 

 این وبلاگ هنوز افتتاح نشده . آدرس لینک فعال فعلی : qabeax.persianblog.ir 

 

باتشکر ZiZoOo