شَـــــــــــــــــــلـوتـــــ ...

شــــاد بودن، تنها انتـــــقامی است که میتوان از زندگــــــی گرفتـــــ ...

شَـــــــــــــــــــلـوتـــــ ...

شــــاد بودن، تنها انتـــــقامی است که میتوان از زندگــــــی گرفتـــــ ...

بیچاره خــــــــــودم ...

تازه فهمیدم چرا علاقه شدیدی به نون و پنیر یا نون با ماست چکیده دارم !!!!


یکی نیست بگه خانوم بجای اینکه موقع جاروبرقی کشیدن صداتو بگیری رو ست و بخونی : مستی ام درد منو دیگه دوا نمیــــــــکنه ... وقتی زحمت کشیدی بعد قرنی نهار درست کردی ، همه ی اهالی خونه رو صدا بزن نه عده ی قلیلی رو .

از صبح تو اتاق درو رو خودم بستم دارم درس میخونم ، از ساعت 1 هم منتظرم واسه نهار صدام بزنن . ساعت 3 از زور گشنگی رفتم تو آشپزخونه میبینم به به جا تره و بچه نیست ! همون عده ی قلیل خوردن و ریختن و در رفتن ، کسی هم مارو آدم حساب نکرده .

حیف من که هروقت غذا درست میکنم اول منتظر میشم همه جمع شم . تازه این گلوی نازنین رو هم ج ... ر میدم که کسی جانمونه ...

خدایا شکرت که اینقد منو قانع آفریدی . طبق معمول با یاران شفیق "ماست و نون" یه ضیاقت شاهانه گرفتیم ...

از بچگی هم هر وقت از مدرسه می امدم و میدیدم نهاری درکار نیست بجای اینکه مثل خواهرم اشک بریزم ، مثل بچه آدم ضیافت نون و پنیری میگرفتم .

راستی سر محسن هم بد کلاه رفته بود : تارسیدم آشپزخونه قیافه ی هاج و واج مونده ی محسن دیدنی بود . بنده خدا هنگ کرده بود . نمیتونست تجزیه تحلیل کنه که چی شده ؟ کی ؟ کجا ؟ چه وقت ؟ کی خوردن ؟ کی بردن ؟ من کجام ؟ اینا کی ان ؟


در آخر هی روزگــــــــار...

هیشکی منو دوست نــــــــــــداره ...

من مامانمو می خـــــــــــــــــــــــــــــوام ...

نظرات 9 + ارسال نظر
street group جمعه 7 بهمن 1390 ساعت 10:47 ب.ظ http://www.street361group.blogfa.com

خوش بختم..منم از بس که از نهار و شام جا موندم خودم دیگه انواع واقسام روشای تخم مرغو و ترکیباشو بلد شدم.تازه اگه تخم مرغم موجود نبود کنار خونمون مامان دوم داریم میگیم برامون ساندویچ میزاره

پس تو منو خوب درک میکنی ...

با اون ایده ی مامان دوم شدیدا موافقم

شبنم جمعه 7 بهمن 1390 ساعت 11:25 ب.ظ http://seven-stones.blogsky.com


زینب جون خودشو ناراحت نکن
بس که مظلومی ( دماغم دراز شد )


زینب بیا نظری رو که واسم گذاشتی رو بی زحمت ترجمه کن

همواره تاریخ نشان داده که زینب بانو مظلوم ترین بندگان است

اونم سشم

شبنم جمعه 7 بهمن 1390 ساعت 11:33 ب.ظ http://seven-stones.blogsky.com


آجی بهم امتیاز دادی ؟

میدونی که من از این چیزای پیچیده سر در نمی آرم .
خواستم رای بدم . حالا نمیدونم شد ؟ نشد ؟ میخواست بشه ؟ نمیخواست نمیشد ؟
خلاصه چند چند بود نفهمیدم

حمید شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 02:21 ب.ظ http://hamidshams.blogsky.com

تازه فهمیدم چرا علاقه شدیدی به گشنه موندن بعداز ظهر دارم

خودم بهت میگم :خانوم بجای اینکه موقع جاروبرقی کشیدن صداتو بگیری رو ست و بخونی : مستی ام درد منو دیگه دوا نمیــــــــکنه ... وقتی زحمت کشیدی بعد قرنی نهار درست کردی ، همه ی اهالی خونه رو صدا بزن نه عده ی قلیلی رو .
یعنی جدی جدی تو از صبح تا ظهر یه ریز درس خوندیمن که نهایتش یه ساعت می تونم درس بخونم بعدش دوساعت استراحت میکنم و اونجاس که میگم مستی ام درد منو دیگه دوا نمیــــــــکنه ...
اه اه اه چرا بچه را میذارید تو اشپزخونه.منم وقتی بچه بودم منو میذاشتن تو اشپزخونه جامو تر می کردم و جیم می شدم
در ضمن من تو را ادم حساب میکنم ولی گشنم بود غذا هم کم بود به بزرگی خودت ببخش
درضمن 2: نون و پنیر و سبزی تو بیش از این می ارزی

در اخر اخر
من نازی را طلاق نمیدم

پس توام فهمیدی !!!

بیچاره اون مامانت همش آشپزخونه رو از دستت سابیده

یه ریز که نه ولی بیشترش درس بود .

باز خداروشکر که منو آدم حساب میکنی

قوربانت

خب طلاق نده . مگه مجبورت کردم

نگین شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 03:37 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

نمیدونستم وبلااگ عوض کردی زینب جووون
وبلاگ جدید مبارک
چشاتو باز کنی میبینی خیلی ها دوست دارنا

سلااااااااااااااااااااااااااااام

سلاااااااااااااااااااااااااااام

نگین جونم . بابا کجایی دختر دلم برات تنگ شده بود خانوم خانوما ...

گفتم منو فراموش کردی !!!

مرسی عزیزم . قدمت وبلاگمو منور کرد .


منم دوستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دارم جیگر طلا

الی شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 07:17 ب.ظ http://1373elahe.blogfa.com

عزیزم برای بلاگفا اگه رمز نیومد چندتا اینتر بزن خودش رمز رو میاره

سلام
خوش امدین
بسی سپاس گذارم ...

Unicorn یکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت 10:16 ب.ظ

aji narahat nabash man dooset daram

in keyboardesh chera farsi nadare ?!?!?!?

منم دوست دارم داداش کوچیکه ...

حالا ایندفعه اشکالی نداره ولی سعی کن فارسی باشه .
میدونی که چقد از فینگیلیسی بدم میاد .

نگین دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 03:25 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

راستی یه چیز دیگه منم همیش ههمین طوره مامانم منتظر همه میشه بعد غذا میاره جز من =))
بعد ناراحت شدم نشستم فک کردم دیدم خب حق داره چون من اکثرا این کلاس و اون کلاسم و دیر مجبورم ناهار بخورم

به به یه هم درد دیگه هم که پیدا شد

ژینوس دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 03:48 ب.ظ http://zhinoos.blogsky.com

واااااااااااااااای زیزووووووووووووو اشکال ندااااااااااااره خودشو ناراحت نکن حالا! منم یه روز درمیون غذا میخورم، بقیه ش یا شیرو کیکه یا نیمرو!!!!

به به توام بــــــــــله !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد